به گزارش خبرگزاری مهر، سید منیر الخباز متولد ۱۹۶۵ میلادی در قطیف عربستان بوده، از ۱۳ سالگی طلبگی را در حوزه علمیه نجف آغاز کرده و در دوران حضور خود در نجف در محضر بزرگانی چون حضرات آیات خوئی، سبزواری و سیستانی تلمذ کرده است. وی پس از رحلت آیتالله خوئی به قم آمد و در درس خارج آیتالله وحید خراسانی و آیتالله تبریزی شرکت کرد. وی هماینک استاد دروس خارج فقه و اصول در قم است. سید منیر الخباز در مصاحبه با عصر اندیشه به تفصیل از منهج علمی آیتالله سیستانی گفت و بر این نکته تأکید داشت که مکتب ایشان از لحاظ فقه و اصول کاملاً با مکتب آیتالله خوئی متفاوت است.
*از شما به عنوان یکی از شخصیتهایی که در درس آیتالله سیستانی حضور داشتهاید یاد میشود. آشنایی شما با آیتالله سیستانی چگونه آغاز شد و چه مدت در درس ایشان شرکت کردید؟
زمانی که در سال ۱۹۷۸ میلادی یعنی حدود چهل سال پیش برای تحصیل به حوزه نجف اشرف رفتم، نام سید سیستانی را شنیدم که ایشان از علما و مجتهدان صاحب مکتب درس خارج قلمداد میشدند. مشتاق شدم ایشان را ببینم اما ایشان حسب اخلاقی که داشت، جز برای تدریس یا زیارت حرم شریف زیاد از منزل خارج نمیشد. روزی موفق شدم ایشان را در خیابان ببینم و در آنجا متوجه شدم ایشان همان سید سیستانی است که دربارهاش شنیده بودم. پس از آن هنگامی که مرحله مقدمات و سطوح عالی را پشت سر گذاشتم، مشتاق شدم در درس خارج ایشان شرکت کنم اما درس ایشان بهزبان فارسی ارائه میشد و از این رو به فضلای ایرانی و برخی عربزبانهایی اختصاص داشت که زبان فارسی بلد بودند. من از برخی اساتید خود از جمله مرحوم علامه سید حبیب حسینیان که از شاگردان آیتالله سیستانی بود خواستم از ایشان درخواست نماید درس خود را به زبان عربی بیان کند. ما به اتفاق به منزل ایشان رفته و درخواست خود را مطرح کردیم و ایشان پاسخ داد که تدریس به زبان عربی واقعاً برای من دشوار است و ممکن است نتوانم درس را به صورت کامل و شایسته بیان کنم. اما ما از ایشان خواستیم به صورت آزمایشی این کار را انجام دهد و ایشان هم گفت درباره این موضوع تأمل میکند.
پس از آن ما در جلسه درس خارج فقه سید خوئی و درس اصول میرزا علی غروی شرکت کردیم تا اینکه پس از مدتی یکی از شاگردان ایشان به نام سید محمدعلی ربانی (که اکنون ساکن مشهد است) به بنده خبر داد که جناب سید سیستانی تصمیم دارد به صورت آزمایشی درس خارج به زبان عربی ارائه نماید، شما هم شرکت کنید تا ببینید بیان ایشان به زبان عربی چگونه است. جناب سید در ابتدا بر بیان درس به زبان عربی مسلط نبود، اما بنده به خاطر ترغیب ایشان به ادامه درس، از ایشان تعریف کردم و گفتم بحث شما خوب است و صحبت کردن شما به زبان عربی هم الحمدلله برای ما روشن است. همین باعث شد ایشان ترغیب شود ادامه بدهد. البته این ماجرا مربوط به سال ۱۹۸۷ میلادی بود و من همچنان تا سال انتفاضه یعنی پایان سال ۱۹۹۰ میلادی در درس ایشان شرکت میکردم.
*درس آیتالله و روش تدریس ایشان چگونه بود؟
زمانی که در درس خارج شرکت میکردم، حوزه نجف اشرف ضعیف بود و اساتید و طلاب کمی در آن باقی مانده بودند و حتی شمار اساتید و طلاب مشغول در آن در تمام مراحل مقدمات و سطوح و بحث خارج تنها سیصد نفر بود. درسهای خارج شامل درس فقه سید خوئی، فقه سید عبدالاعلی سبزواری، میرزا علی غروی، شیخ مرتضی بروجردی و شیخ اسحاق فیاض بود و درس خارج اصول برجسته آن دوره، درس سید سیستانی بود و از این رو فضلای برجسته و سرشناس در آن شرکت میکردند و با این حال تعداد آنها ۲۷ یا ۲۵ نفر بود. اما روش ایشان در درس خارج اصول، روشی جامع میان مکاتب مختلف اصولی و متأثر از اندیشههای اصولی میرزا مهدی اصفهانی بود که در مشهد معروف بود و علاوه بر این در درس خود اهتمام زیادی نیز به اندیشههای اصولی محقق شیخ هادی تهرانی و مکاتب معروف اصولی مانند مکتب نائینی و عراقی و اصفهانی داشت. پس اولین ویژگی درس ایشان احاطهای بود که به مکاتب متنوع اصولی داشت.
دومین ویژگی درس ایشان این بود که با مکاتب علمی جدید در حقوق نیز آشنا بود و اطلاع زیادی هم در زمینههای روانشناسی (علمالنفس)، جامعهشناسی، فلسفه جدید و فلسفه غرب داشت. ایشان با علم زبانشناسی جدید نیز آشنا بود و به نظر من از لحاظ جامعیت و فراوانی معلومات و گستره اطلاعات به ویژه در مورد علوم جدید، چهره دیگری از شهید سید محمدباقر صدر بود. ایشان هر کتابی را که به زبان عربی یا فارسی منتشر میشد پیگیری میکرد و در هر زمینهای مطالعه داشت و تأثیر این اطلاعات و دانستههای گسترده در درس اصول و فقه ایشان و هر مسئله دیگرِ مرتبط یا فلسفه جدید یا روانشناسی و علوم دیگر آشکار بود.
سومین ویژگی این بود که بعد از طرح درس میکوشید مطلب جدیدی ارائه کند و در این راه یا آن بحث را از شکل شناخته شده و مرسوم خود خارج میساخت و یا اینکه ایده جدیدی را در آن مطرح مینمود و بدین ترتیب تلاش برای نوآوری، یکی از روشهای ایشان محسوب میشد که در بحثهای اصولی خود به آن پایبند بود. اما چهارمین ویژگی درس ایشان این بود که در فهم افکار و نظریات نائینی دقیق بود، زیرا ایشان یک دوره کامل اصول را نزد شاگرد نائینی یعنی شیخ حسین حلی سپری کرده بود و شیخ حلی در آن دوره به نام «زبان محقق نائینی» و نزدیکترین شاگرد وی معروف بود. از این رو سید سیستانی در درس خود بسیار در آراء سید خوئی و فهم او از نظریات نائینی مناقشه میکرد و در بسیاری از موارد قائل به سوءبرداشت سید خوئی از نظریات محقق نائینی بود، زیرا سید سیستانی در این زمینه تکیه بر استادی داشت که به محقق نائینی نزدیکتر از سید خوئی بود.
*بنا بر آنچه گفتید آیا میتوان ادعا کرد آیتالله سیستانی بیان دیگری از نظریات فقهی و اصولی استادش آیتالله خوئی را ارائه میکند یا اینکه ایشان مکتب خاص خود را داشته است؟
ایشان مکتب ویژه خود را دارد به این معنا که مکتب سید سیستانی از لحاظ فقه و اصول کاملاً با مکتب سید خوئی متفاوت است.
*ویژگیهای ممتازکننده مکتب سید سیستانی چیست؟ آیا میتوانید به برخی از آنها اشاره کنید؟
برخی از این ویژگیها را برشمردم اما درس فقه ایشان - که من مدت کوتاهی در آن شرکت میکردم - بیشتر با مکتب سید بروجردی همسو بود تا مکتب سید خوئی؛ زیرا ایشان پنج سال شاگرد سید بروجردی بود و از مکتب ایشان تأثیر پذیرفته بود. سید سیستانی در فهم فقه اهل سنت اول بود؛ بدین معنا که فقه اهل سنت را بهتر از خودشان میشناخت و این به خاطر مطالعه و تحقیق فراوان فقه اهل سنت توسط ایشان بود. همانگونه که در مکتب سید بروجردی معروف است، سید سیستانی بر این باور بود که شناخت روایات اهل بیت ممکن نیست مگر از راه شناخت فقهِ مقابل آن در عصر ائمه. زیرا ایشان نیز همانند سید بروجردی معتقد بود روایات اهل بیت (ع) ناظر به فقه اهل سنتِ معاصر ائمه بوده با این بیان که این روایات تعلیق، اضافه، نقد یا تأسیس در مقابل نظریات فقهی اهل سنت بودهاند و از این رو شما میبینید سید سیستانی در فهم روایات اختلافات زیادی با سید خوئی دارد، زیرا ایشان روایت را از طریق فقه مقابل متعلق به اهل سنت در عصر صدور روایت میخواند و میفهمد.
دومین ویژگی مکتب فقه سید سیستانی این بود که ایشان بر کتابهای قدما تمرکز داشت و همیشه مسائل را از این کتابها میخواند و آن را همانند قدما بیان و تحریر میکرد. در مورد نظریات و اقوال مشهور قدما اهل تحقیق بود و در هر مسئلهای از این نظریات استفاده میکرد و بر همین اساس نیز آن مسئله و ادله آن را بیان و سیر تاریخیاش را تا زمان ما عنوان میکرد. سومین ویژگی درس فقه سید سیستانی این بود که ایشان اشراف گستردهای بر متون و نسخههای خطی داشت و ابداً این گونه نبود که به نسخههای چاپ شده کتب اربعه مراجعه کند. بلکه به نسخههای خطی آن مراجعه میکرد و متون را با اختلاف نسخههایی که داشتند با هم مقایسه میکرد و به هر حال در این زمینه صاحب اطلاع بود که چه نسخهای ارجحیت دارد و چگونه باید این نسخهها را ارزشگذاری کرد.
ویژگی دیگر بحث فقه ایشان این بود که عنایت زیادی داشت که یک روایت را از میان مجموعه روایات بفهمد و در فقه خود از این روش به عنوان فهم استنباطی نصوص تعبیر میکرد و میگفت روایت فقط با دقت عقلی و عرفی فهمیده نمیشود، بلکه ملاک فهم آن فهم استنباطی است. منظور ایشان از فهم استنباطی این بود که فقیه نمیتواند روایت را بفهمد مگر اینکه آن را در میان مجموعه روایتها بنگرد و از این رو کافی نیست که فقیه فقط به روایتهای باب نماز و روزه آگاه باشد، بلکه باید دیدگاهی کلی از تمام روایتها داشته باشد تا با زبان و مذاق روایات اهل بیت (علیهم السلام) آشنا شود و در روایت نیز آمده است که شما فقیه نمیشوید مگر اینکه زبان و مذاق سخنان ما را بدانید. ایشان ارتباط و علقه زیادی با آقابزرگ تهرانی داشت و اجازه حدیث مفصلی نیز از وی داشت که در آن تأکید کرده بود سید سیستانی از علمای برجسته در تحقیق و فهم حدیث و وسعت آگاهی در مورد کتابها و نسخههای خطی حدیثی و چاپی است. این ویژگیهای درس ایشان بود که در مقایسه با درس سید خوئی میتوان به آن اشاره کرد.
*شما پس از شهادت آیتالله سید محمدباقر صدر به نجف رفتید؟
نه، من هنگامی که به نجف اشرف رفتم، سید صدر زنده بود و دو سال محضر ایشان را درک کردم. پس از آن ایشان به شهادت رسید.
*واکنش آیتالله سیستانی به جنایتهای رژیم بعث و شهادت آیتالله سید محمدباقر صدر چه بود؟
هنگامی که در درس ایشان شرکت میکردم و با ایشان آشنا شده بودم، به طور کلی دیدگاههای سیاسی و ملاحظاتی در مورد وضع حکومت عراق در آن دوره یا وضعیت جامعه عراق داشت اما بهخاطر اوضاع خطرناک آن دوره و عدم وجود رهبر مردمی در جامعه عراق، ایشان اقدام عملی انجام نمیداد. زیرا مرجع آن دوره آیتالله خوئی بود و سید سیستانی هنوز مرجع نبود و البته در زمان حیات سید خوئی، ایشان به هیچ وجه حاضر به پذیرش مرجعیت نشد و از این رو مانند سایر اساتید انتقاداتی به رژیم داشت.
*آیا در زمینه مسائل روز هم بیاناتی داشتند؟
سخنانی که ایشان در این زمینهها داشتند در میان شاگردان عنوان میشد، اما در سطح عمومی هیچ سخنرانی در آن دوره نداشت.
*آیتالله سیستانی در جامعه عراق آن زمان چه نقشی داشت؟
سید سیستانی از زمان آیتالله خوئی انتقاداتی به روش ایشان در تعامل با اوضاع عراق داشت و با وجود احترام فراوانی که برای او قائل بود و میدانست که با توجه به شرایط موجود این روش را برگزیده است، اما بر این باور بود که مدیریت و رهبری ایشان در سطح مرجعیت و تعامل با اوضاع کشور و جامعه عراق میتوانست به گونهای متفاوت و بهتر از این باشد. به همین خاطر پس از درگذشت آیتالله خوئی به محض اینکه به مرجعیت رسید، تلاش کرد با مردم در ارتباط باشد و فاصله میان مردم و مرجعیت را بردارد. از این رو بسیاری از کسانی که در زمان سید خوئی وکلای مرجعیت بودند را تغییر داد و به جای آنها فضلای جوان منصوب کرد زیرا آنها به مردم نزدیکتر بودند و آشنایی بیشتری با مشکلات مردم داشتند.
سید سیستانی عنایت خاصی داشت به اینکه حتی در زمان صدام، گزارشهایی از وضعیت جامعه دریافت کند و از این رو با اشتیاق تمام پیگیر فعالیتهای وکلای شهرهای عراق و روش کار و فعالیت آنها و بررسی نیازهای مردم و فرهنگ عمومی در آن زمان بود. یکی از کارهایی که ایشان بلافاصله پس از رسیدن به مرجعیت انجام داد، این بود که وجوهات شرعی را به خود جامعه بازمیگرداند و وجوهات دریافت نمیکرد و هرکسی که وجوه شرعی نزد او میبرد و قصد پرداخت داشت، به او میگفت خودش آن را میان فقرا توزیع کند و وجوهات را نزد ایشان نیاورد.
تاکنون نیز فتوای ایشان در عراق همین است که هر شهروند عراقی که وجوهات شرعی دارد، مجاز است به هر شکلی که صلاح میداند آن را میان فقرای شهر و منطقه خود توزیع کند و این روش ایشان توانسته است بسیاری از فقرها و ناتوانیهای مردم جامعه را برطرف کند. به ویژه پس از انتفاضه شعبانیه و خانهخراب شدن بسیاری از شیعیان عراق به خاطر از دست دادن فرزندان و پدران خود، این فتوا و اجازه ایشان باعث شد مردم و جامعه عراق علاقه خاصی به ایشان پیدا کنند و مرجعیت را به خود نزدیک ببینند و احساس کنند مرجعیت درد و رنج آنها را درک میکند.
اینگونه از ارتباط در زمان سید خوئی وجود نداشت، زیرا در آن زمان رژیم مانع ارتباط ایشان با جامعه میشد. روزی سید سیستانی برای امامت نماز عازم مسجد خضراء شد که سید خوئی هم امام جماعت آن مسجد بود؛ هنگامی که سید سیستانی نماز را تمام کرد، مردم او را با صلوات بر دوش خود از مسجد به حرم شریف بردند و دور او جمع شدند. این اتفاق در دوره صدام بود و باعث شد به هراس بیفتند که این شخص ممکن است برای آنها دردسر ایجاد کند، از این رو به فکر چاره افتادند و برای ورود و خروج ایشان از منزل سختگیری میکردند.
*این سختگیریها در زمان سید خوئی هم بود؟
نه منظور من از سختگیریها بعد از دوره سید خوئی بود، اما در زمان سید خوئی هم آیتالله سیستانی از جمله کسانی بود که در ایام انتفاضه شعبانیه خود و فرزندانش و گروهی از طلاب بازداشت و برخی از آنها کشته یا مضروب شدند. بههر حال پس از رحلت آیتالله خوئی سختگیریها شدید شد تا جایی که روزی مزدوران نظام با ظاهرِ روحانیهایی که کمک میخواهند، به منزل ایشان حمله کردند. سید محمدرضا فرزند ایشان متوجه شد آنها مأموران امنیتی هستند که به صورت روحانی وارد خانه شدهاند و تلاش کرد با برنامهای از دست آنها خلاص شود که آنها دست به اسلحه بردند و شلیک کردند و خادم سید سیستانی را کشتند اما خداوند جناب سید را از آن گلوله حفظ کرد؛ آن خادم خود را در راه خدا فدا کرد تا گلوله به آیتالله سیستانی اصابت نکند.
*برخی شیعیان در مورد برخی اتفاقات و مشکلات در مسیر مرجعیت نگران هستند. به نظر شما مسیر و سرنوشت مرجعیت و حوزه علمیه نجف اشرف پس از سید سیستانی چگونه است؟ آیا کسی هست که بتواند جای ایشان بنشیند و راه ایشان را ادامه دهد؟
در اواخر عمر سید خوئی و تقریباً شش یا هفت سال پیش از وفات ایشان، آیتالله خوئی به فکر سرنوشت حوزه علمیه نجف اشرف پس از وفات خود بود و در آن زمان سید سبزواری مرجع موجود در نجف بود، اما سید سبزواری پیر و بیمار بود و سید خوئی دوست داشت حوزه علمیه نجف برای مدتی طولانیتر متکی به مرجعی باشد که بتواند حوزه را حفظ و تقویت کند و گزینه ایشان سید سیستانی بود.
بدین ترتیب سید خوئی از ایشان خواست در زمان حیات خود بخشی از وظایف مرجعیت را به دوش بگیرد، اما سید سیستانی مرجعیت را نپذیرفت و فقط به جای سید خوئی امام جماعت میشد و در مکان تدریس ایشان تدریس میکرد و به همین مقدار بسنده شد تا مردم بدانند سید سیستانی آماده مرجعیت و جانشینی سید خوئی است. به طور طبیعی پس از رحلت سید خوئی مرجعیت نجف اشرف به سید سبزواری منتقل شد، چون ایشان مرجعی معروف و قدیمی و از لحاظ سنی بزرگتر و میان مردم شناخته شدهتر بود، اما پس از وفات سید سبزواری مرجعیت به سید سیستانی رسید.
سید سیستانی اکنون بر این باور است که نمیشود ایشان شخص خاصی را به عنوان مرجع پس از خود تعیین کند، بلکه معتقد است روش قدیمی و معروف حوزهها در این زمینه قابل اطمینانتر است از اینکه ایشان بخواهد شخصاً مرجع پس از خود را تعیین کند. روش قدیمی حوزهها نیز این گونه بود که پس از رحلت یک مرجع، فضلا و اهل خبره جمع میشدند و در میان خود شخصی را به عنوان اعلم و تواناتر در استنباط حکم شرعی تعیین میکردند.
همانطور که میدانید، اکنون در حوزه علمیه نحف مراجع دیگری نیز همچون آیتالله سید محمدسعید حکیم، آیتالله محمد اسحاق الفیاض و آیتالله شیخ بشیر نجفی حضور دارند که همه مرجع هستند گرچه برخی از آنها از لحاظ سنی به سید سیستانی نزدیکترند، اما بعضی جوانتر هستند و به نظر میرسد پس از سید سیستانی مرجعیت به یکی از این مراجع برسد. اما در مورد اینکه آیا مرجعیت به همان قدرتِ مرجعیت سید سیستانی باقی خواهد ماند و اینکه آیا جانشین ایشان دارای بصیرت و آگاهی و توانایی کافی در اداره امور خواهد بود یا نه، این امری است که من نمیتوانم درباره آن سخن بگویم.
*به نظر شما چرا سید سیستانی از منزل خارج نمیشود و به حرم مطهر مشرف نمیشود و اکنون تدریس نمیکند؟ آیا پاسخی برای این پرسشها دارید؟
چیزی که میدانم این است که محدودیتهای امنیتی وجود دارد و سید سیستانی نیز درس خود را تعطیل نکرده است، بلکه امسال درس ایشان تعطیل است.
*یعنی ایشان اکنون تدریس دارد؟
بله درسی ویژه فرزندان خود دارد، البته به خاطر محدودیتهای امنیتی درس عمومی ندارد و در مورد خروج از منزل نیز اینگونه نیست که ایشان اصلاً از منزل بیرون نیاید بلکه ایشان کم از منزل خارج میشود و بدین ترتیب برخی اوقات با بررسی شرایط زمان و مکان و شرایط امنیتی به زیارت حرم شریف هم مشرف میشود و گاهی هم به دیدار بزرگان میرود مانند عیادت شیخ فیاض و گاهی هم پیش میآید که برای یکی از علمای بزرگ مشکلی پیش آمده و ایشان به دیدارش رفته است. اما در هر صورت بیرون رفتن ایشان تحت تدابیر امنیتی صورت میگیرد. البته ایشان مایل به بیرون رفتن است، اما اطرافیان نگران بروز نا امنی یا تعرض به ایشان هستند.
*نظر آیتالله سیستانی به عنوان مثال درباره مسائل مهدویت چیست؟ زیرا جریانی وجود دارد که تمام اتفاقات را به عنوان نشانههای قیامت یا ظهور تأویل و تفسیر میکند، اما سید سیستانی به نظر میرسد با این گرایشها موافق نیست. شما هم تایید میکنید؟
بله؛ روش سید سیستانی این نیست که امور را به نشانههای قیامت یا ظهور مرتبط کند، گویی که جامعه اسلامی باید بلاتکلیف بایستد و ببیند چه اتفاقی پیش میآید! بلکه روش ایشان، روشی علمی است و به وظیفه مرجعیت و جامعه شیعه در زمان غیبت توجه دارد تا با عمل به این وظایف به دستاوردهایی در زمینه تمدن و تولید علمی برسد و بتواند در عرصه علم و معرفت حاضر باشد. از این رو توصیه ایشان به تمام مسئولان ایرانی، دولت عراق و نخبگان فرهنگی جامعه عراق یا جوامع دیگر که با ایشان دیدار میکنند این است که جامعه شیعه نیازمند تولیدات در زمینه دانش و تکنولوژی در عرصههای مختلف است تا اینکه بتواند جامعهای ممتاز و موفق باشد و این همان چیزی است که مولایمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ما انتظار دارد.
*شما حال و هوای نجف اشرف در آن دوره را تجربه کردهاید و اکنون نیز حدود سی سال است شرایط قم را تجربه میکنید. حال و هوای نجف آن دوره را ترجیح میدهید یا قمِ امروز را؟
به طور طبیعی نجف اشرف از لحاظ حال و هوای معنوی و مجاورت با امیرالمؤمنین( علیهالسلام) شرایط ممتازی دارد و این حال و هوای معنوی تأثیری بر جان انسان میگذارد که حتی در شهر دیگری که مراقد مطهر معصومین (علیهمالسلام) در آن است، چنین تأثیری وجود ندارد. علاوه بر این نجف اشرف، طبیعتی دارد که زندگی در آن ساده و بیتکلف است و به نظر من برای طلبهها و علما فضای زندگی بهتری دارد؛ چون میتوانند ساده و بیتکلف زندگی کنند و از پایینترین سطوح زندگی و رفاه هم راضی باشند. نجف از قدیم هم همینگونه بوده است.
اما قم فرق دارد؛ از زمانی که پس از رحلت سید خوئی به قم آمدم تا کنون که حدود ۲۷ سال از آن میگذرد، این شهر از نظر فرهنگی و علمی متنوعتر از نجف است و علاوه بر این در قم دروس مختلفِ تفسیر، فلسفه و علوم قرآن و مکاتب دیگر وجود دارد که حوزه نجف اشرف تا کنون نتوانسته به این سطح و گستردگی در مکاتب علمی مختلف برسد. همچنین فراوانی تعداد طلاب و علما از ویژگیهای حوزه علمیه قم است؛ این فراوانی نشانه آبادی و نشاط و رونق یک حوزه به شمار میآید که امری روشن و بدیهی است زیرا حوزه نجف در دهه هشتاد یعنی اوایل جنگ رژیم بعث علیه ایران تا زمان سرنگونی صدام رو به ضعف گذاشت اما حوزه قم در این سالها شکوفا شد و از این رو به نظر من حرکت علمی حوزوی همچنان در قم قویتر و گستردهتر از نجف اشرف است.
*به نظر شما این مؤسسات عظیم در قم نمیتواند مانعی برای رسیدن طلاب به حد و اندازههای سید خوئی و سیستانی باشد؟
مؤسسات علمی موجود در قم ضروری هستند. ما از طلاب حوزه نمیخواهیم با دانش و آگاهی صد سال پیش زندگی کنند بلکه از آنها انتظار داریم با فرهنگها و دیدگاهها و نظریات مخلتلف جهان آشنا بوده و به شرایط زمان خود احاطه داشته باشند نه اینکه در سطح صد سال یا پنجاه سال پیش خود باقی بمانند. من بر این باورم که این تنوع و گستردگی رشتهها و علوم موجود در قم امری ضروری است تا شخصیت علمی طلاب حوزوی پربارتر از پیش باشد.
*آیا حوزه نجف هم میتواند چنین پیشرفتی داشته باشد؟
بله، حوزه نجف اشرف هم قابلیت و بستر لازم برای پیشرفت و رسیدن دوباره به رونق گذشته را دارد و میتواند اولین حوزه جهان تشیع با قابلیتها و تواناییهای فراوان باشد و شاید این حوزه بتواند در سالهای آینده با تکیه بر قدرت و شایستگیهای خود به این سطح برسد.
نظر شما